آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و آتلیه عکاسی

من و خاله یاسی آرینا عسلی رو حدود ٢  هفته قبل بردیم آتلیه چشمتون روز بد نبینه با اینکه از صبح ٤ بار  با عکاسی تماس گرفته بودم و تاکید کرده بودم که آرینا کوچولوئه و خیلی نمی شه معطل بشه باز هم وقتی رفتیم دیدیم که یک خانم و آقا اومدن  بدون وقت قبلی و ١٦ تا عکس می خوان و چون زودتر رسیدن   اول نوبت اونهاست. تازه یک کوچولویی هم داخل بود و ٤٥ دقیقه طول کشید  تا اون عکس گرفت. در این بین هم یک خانواده کاملا بی ادب اومدن و چون از مشتریهای قدیمی آقای عکاس بودن بدون نوبت و حتی زودتر از اون خانم و آقا رفتند داخل  تا عکس خانوادگی بگیر...
29 آبان 1390

آرینا و آموزش دستشویی رفتن3

الان 2 هفته می شه که دخملی طلا اصلا پیپی تو پوشک نمی کنه و حتما  فبلش می گه و می ره دستشویی من خیلی خوشحالم. تازه یک هفته هم می شه که جیششو یک خط در میون می گه. واااااااااااااااااااای خدایا شکرت من خیلی خوشحالم. ...
27 آبان 1390

آرینا کوچولو رودل کرد

بعد از کلی شادی برای استقبال از جگر توسط دخملی با تب و رو دل همه رو تلافی کرد. با اینکه خیلی کم خورده بود. بردیمش دکتر. گفت مشکلی نیست روغن زیتون و خاک شیر بهش بدین. جزئیات بعدا فعلا کلی کار دارم. ...
21 آبان 1390

آرینایی و خواب

بعد از اون روزی که سر موضوع خوابیدن با دختری قهر کردم و نتیجه خوب بود.  یه شب موقع خواب   دختری اومد و گفت: مامان اجازه داری(اجازه می دی) من پیش خاله یاسی بخوابم. من خیلی جا خوردم.  اونقدر مظلومانه گفت که اصلا دلم نیومد بگم نه. نشستم و بهش گفتم: فقط امشب اشکالی نداره ولی از فردا باز باید سر جات بخوابی. گفت باشه و خوشحال پتویی رو کشید و رفت پیش خاله یاسی ولی اونجا نخوابید و گفت می رم پیش مامانم بخوابم. انگار فقط می خواست مطمئن بشه که مجبوره تو تختش بخوابه یا دلخواه خودشه. از دست این شیطونکی و کارهاش. ...
16 آبان 1390

آرینا عسلی و قرآن

دختر نازم تازه ٢ ساله شده الان دقیقا ٢ سال و ١٠ روز سن دارد و سوره کوثر رو حفظ کرده. وقتی با اون صدا و تلفظ قشنگش می خونه  کییف می کنم. بهش می گم حافظ قرآن. بعد خودشم راه می ره می گه حافظ ققان و می خنده. قربونت برم مامانی طلا.  خدای مهربون حفظت کنه عزیز مامان. ...
14 آبان 1390

آرینا و خواب2

دو سه روزی بود که جوجه کوچولو مامان،  آرینا وقت خواب ظهر یا شب خیلی اذیت میکرد. به موقع نمی خوابید. وقتی همه می خوابیدن می خواست بیدار باشه و بعد که همه رو کلافه کرد و خسته شد تازه ساعت 5 عصر می خوابید و 8  شب بیدار می شد. چون ساعت بدی خوابیده بود بد اخلاقی می کرد و بهانه می گرفت. شب هم همش می گفت. برم پیش خاله یاسی بخوابم.  برم پهلوی ماماجی و.... خلاصه منو کلی عصبانی و کلافه می کرد.   تااینکه فردای یه شبی که حسابی همه کلافه شده بودن تا خانوم بخوابه من باهاش قهر کردم. اصلا فکر نمی کردم اینقدر تاثیر داشته با...
12 آبان 1390

آرینا و آموزش دستشویی رفتن2

اااااااااااااااااای من و دخملی گیج شدیم . این سر کار رفتن هم شده درد سر. دختری وقتی با منه می ره دستشویی. ولی وقتی من نیستم بی خیال می شه. آخه هنوز خودش نمی گه و باید هر 3 ساعت ازش بپرسم و ببرمش تا خودشو خیس نکنه. ولی ما همچنان ادامه می دیم تا موفق بشیم. دیروز تو قسمت پرسش و پاسخ یه سوال گذاشتم بلکه مامانایی که مثل من هستم راهی پیشنهاد بدن. بالاخره ما موفق خواهیم شد.   ...
7 آبان 1390